به عقیده اکثر تاریخ نگاران ، قاجاریه در اصل طایفه یی از نژاد مغول بودند، که همراه با چنگیز و جانشینان مهاجهم او به کشورهای اسلامی آن روزگار آمده ، در « ایران » ، شامات و مخصوصآ در حدود ارمنستان مستقر شده بودند...
ادامه مطلب با ما باشید
منبع :www.tehran.ir
این طایفه به هنگام تشکیل سلسله صفویه به یاری شاه اسماعیل صفوی ، مؤسس این سلسه ، شتا فتند . پنجاه سال بعد ، در زمان شاه عباس اول ملقب به « کبیر » ، که پنجمین پادشاه سلسله صفوی بود ، قاجاریه براساس مقاصد سیاسی – نظامی خویش از محل اصلی خود به نقاط مختلف کوچ داد و به مرور زمان، آن دسته از قاجاریه که به منظور جلوگیری از دستبرد های ترکمانان در استرآباد و گرگان مستقر شده بودند ، در اواخر عهد صفوی قدرت و شوکت بسیار یافتند و چابک سوران در ظهور « نادر » که از نوابغ عصر خود بود ، در ارتش جهانگشای او نقش مهمی داشتند و حکومت استر آباد و گرگان نیز معمولا در دست بزرگان طایفه بود . « نادر » که در پایان عمر خود دچار جنون قدرت شده بود ، بعد از دوازه سال سلطنت و آن همه فتوحات نمایان در ماورای مرزهای ایران ، سرانجام به دست سران « قزلباش » که از فرماندهان سپاه او بودند ، کشته شد و با مرگ او ، که در 257 سال پیش اتفاق افتاد ، بار دیگر خان های مدعی سلطنت و سران ایلات و عشایر برای تصاحب تاج و تخت به جان هم افتادند . در روزگار قدیم تغییر سلطنت همیشه با آشوب ها و قتل و غارت ها و جنگ ها ی خونین همراه بود . خونها ریخته می شد و خانمان ها برباد می رفت و همیشه ملت مظلوم ، وجه المصالحه مناقشات اهل قدرت بود تا ظالمی برود و ظالمی دیگر به جای او بنشیند . باری « نادر » که کشته شد ، رقیبان به جان هم افتادند . جنگ های خونین مدعیان سلطنت یازده سال نمام به طول انجامید و سرانجام از مدعیان تاج و تخت ایران دو نفر بیشتر باقی نمانده ، یکی از این دو « محمد حسن خان قاجار ، پدر آقا محمد خان ، مؤ سس سلسله قاجاریه ، بود که بر سواحل خزر و شمال ایران تا اصفهان مستولی بود ، و دیگری کریم خان زند که بر فارس و قسمتی از ایران غربی فرمانروایی داشت . اما تقدیر چنان رقم ده بود که محمد حسن خان با وجود فتوحات درخشانی که کرده بود به دست خودی ها کشته شود و چنین شد . « آقامحمد خان » قاجار ، بعد از کشته شدن پدر، از بیم دشمنان خانوادگی که قصد جانش را داشتند به « صحرای یموت » گریخت و نزد ترکمانان پناه جست و بعد از چهار سال دربدری و آوارگی به دربار کریمخان زند برده شد و « خان زند » او را تحت حمایت خود گرفت و با خود به شیراز برد . « آقا محمد خان قا جار » ، که در کودکی به وسیله دشمنان پدرش « مقطوع النسل » شده بود، تا هنگامی که ساعات عمر « خان زند » به شمارش افتاد به گروگان در دربار کریمخان بود، و چون به وسیله یکی از زنان حرم که با او نسبتی داشت از مرگ قریب الوقوع خان زند با خبر شد ، تصمیمی بموقع گرفت ، منتظر مرگ کریمخان نماند ، خان را مرده انگاشت و با چند تن از سران قاجاریه ، که مثل خود او در دربار کریمخان گروگان بودند ، بی خبر از شیراز گریخت و به تاخت خود را به دهکده « تهران » رسانید ، یعنی همان دهکده یی که مقدر بود پایتخت جدید ایران باشد . این واقعه در 1193 هجری قمری ، یعنی 225 سال پیش اتفاق افتاد .
گرچه امروزه انتخاب تهران به عنوان پایتخت ایران از دید کارشناسان محیط زیست خبطی بزرگ و خطایی نابخشودنی به شمار می آید ، اما آن روز که آقا محمد خان قاجاراین دهکده کوچک را پایگاهی برای استقرار حکومت قاجار قرارداد ، تصمیمی درست ، بجا و سرنوشت ساز گرفت ، زیرا موقعیت نظامی – جغرافیایی تهران طوری بود که پشت سرش در شمال ، چابک سواران قاجار گوش به زنگ بودند و زیر پایش در مرکز و جنوب ایران ، مهم ترین مدعیان سلطنت خونین ترین نبردها را تدارک می دیدند . در شرایطی که ملوک الطوایفی و خانخانی ، ایران را تکه تکه کرده بود و در هر گوشه ای خانی سر برآورده ، ادعای سلطنت می کرد ، مهمترین عامل در انتخاب پایتخت موقعیت نظامی – جغرافیایی آن بود ؛ و تهران می توانست همان جایی باشد که آقا محمد خان می خواست یعنی مرکز ثقل سلطنت جدید و ستاد نظامی خان قاجار . روزگار به کام خون آشامان بود . هنوز چند سالی بیشتر از مرگ نادر نمی گذشت که خون آشام دیگری ، که البته نبوغ نظامی هم داشت ، سر برآورده بود تا آنچه را نادر فرصت ویران کردنش را پیدا نکرده بود ، او به ویرانی بکشاند و بیگناهانی را که اجل به نادر مهلت نداده بود خونشان را بریزد ، او از دم تیغ بی دریغ بگذراند ، و خانمان ها بر باد دهد و کله منارها بسازد .
در غرب هم جمهوری خواهان فرانسه به قدرت رسیده بودند . « بناپارت » در آستانه ظهور بود تا چند صباحی دیگر ، آن سوی دنیا را به خاک و خون بکشد ؛ با جانشین همین « خواجه تاجدار » طرح دوستی بریزد ، سفیر فوق العاده به دربار او بفرستد ، هدایای بیشمار ، مستشاران نظامی و اسلحه و ساز برگ روانه کند و در گرما گرم نبرد ، رفیق نیمه راه باشد ، ایران را تنها بگذارد ، ملت ایران را وجه المصالحه روس و انگلیس کند و چنان بار کمر شکنی بردوش این مردم بی گناه بگذارد که تا « انقلاب اسلامی » زمین گذاشتنی نباشد. باری ، تهران به خاطر شرایط بسیار مساعد سوق الجیشی اش عملاً پایتخت و ستاد نظامی « خواجه تاجدار » شد . اما تهران چه بود و چه داشت ؟ هیچ ! دهکده یی بود با ده پانزده هزار جمعیت . نه کاخی داشت تا سزاوار پادشاه باشد ، و نه مهمانسرایی که آبروی « خواجه تاجدار» را در پیش سفیران شاهان و فرمانروایان جهان حفظ کند .
سیصد سال پیش از آنکه خواجه تاجدار تهران را پایتخت خود کند ، به دستور شاه طهماسب اول صفوی ، فرزند شاه اسماعیل مؤسس این سلسله ، با رویی به گرد این آبادی کشیدند ، و این کار هیچ دلیلی نداشت جز اینکه پایتخت شاه طهماسب اول در قزوین بود و چون او غالبا به زیارت حضرت عبدالعظیم ( ع ) می آمد، می خواست در جوار حرم مطهر استراحتگاهی داشته باشد . تاریخ نویسان نوشته اند که : « شاه طهماسب در سنه 961 هجری قمری فرمان داد تا بارویی دور تهران بنا کنند . مسافت این بارو ، شش هزار قدم بود . و نیز شاه طهماسب دستور داد تا به عدد سوره های مبارکه قرآن مجید 114 برج در این بارو بسازند و در هر برجی یک سوره از سوره های قرآن کریم را حک کنند . همچنین به دستور شاه طهماسب صفوی ، برای تهران چهار دروازه ساختند که رو به چهار سوی دنیای پیرامون داشت، (از شمال به میدان توپخانه و خیابان سپه، از جنوب به خیابان مولوی، از شرق به خیابان ری و از غرب به خیابان وحدت اسلامی (شاپور) محدود میشد) و دور تا دور آن خندقی کندند و از خاکش ، قلعه و برج های آن را ساختند . چون خاک خندق ها برای ساخت و ساز برج و بارو کفایت نمی کرد از دو محله شهر خاکبرداری کردند . از همان زمان این دو محل معروف شد به « چال میدان » و « چال حصار » . »
منطقه شمالی تهران به ظاهر از روزگار گذشته به شاهان و امیران و بزرگان اختصاص داشته ، و این همان منطقه ای است که بازار تهران و کاخ گلستان در آن قرار دارند . در محلی که پادشاهان قاجار بعدها در آن ارک سلطنتی و کاخ گلستان را بنا کردند قبلاٌ به دستور شاه عباس باغی احداث شده بود به نام « چها ر باغ » و چنارها ی کهن آن به چنارهای شاه عباسی معروف بوده است .
این بود وضع تهران به هنگام ورود آقا محمد خان قاجاربه این شهر ، اما در همان دهه اول فرمانروایی او ، تهران بطور محسوسی رو به آبادانی گذاشت . « مسیو اولیویه » ، سیاستمدار و پزشک فرانسوی که در اوان ظهور آقا محمد خان قاجار به تهران آمده است ، پایتخت جدید ایران را این طور توصیف می کند : « تهران در سطحی خوب و هموار ، که به خوبی آبیاری شده است، واقع است . قله دماوند ، که قریب به ده فرسخ در جهت شرقی تهران است ، از همه قله های این سلسله جبال مرتفع تر است و همواره و در تمام فصول مستور از برف است و بعضی اوقات دود از قله آن بیرون می آید . عقیده اهالی این است که روح یکی از سلاطین بدکار ایران در این کوه در عذاب است » .
پیترودلاواله » ، که در سال 1618 میلادی ( 1028 هجری قمری ) از تهران گذشته ، نوشته است که : « این آبادی وسیع و بزرگ است ، اما جمعیت کمی دارد . اکثر محلات این شهر باغستانهایی است که درختان میوه دارند . تمامی کوچه ها آب جاری دارند و با سایه درختان چنار پوشیده شده اند ، به همین جهت این شهر را « شهر چنار » نامیده اند . غیر از این ، چیزی که در خور گفتن باشد ، در این شهر دیده نشد »
در ایام سلطنت سلسله صفویه ، شهر تهران شهر چندان قابلی نبوده است و جمعیت کمی که در آن ساکن بوده اند ، مایه شهرتی برای این شهر نشده اند . تهران مزیتی نداشته است جز اینکه اراضی آن وسیع و حاصلخیز بوده و به خوبی آبیاری می شده است . مردم تهران دهقان و زارع بوده اند ، و محصولات زمین های آنان ، غیر از گندم و جو و حبوبات ، چیز دیگری نبوده است . البته چون گله هایی هم داشتند ، پشم نیز عمل می آورند و تمامی این پشم به قزوین و قم حمل می شده است . در فتنه افغان ، مهاجمین افغانی به بهانه اینکه دروازه شهر را دیر گشوده اند، دست به کشت و کشتار مردم تهران زدند و شهر را بکلی خراب کردند .